پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 497
نویسنده : حسین

احمدی‌نژاد لباس ما را می‌پوشید!

 

 

 

به گزارش نکات پرس به نقل از برای مردم، مصطفی-ش 50سال سن دارد و رفتگر شهرداری است با آن لباس نارنجی و جاروی چوبی دسته بلندش هر روز 30کیلومتر راه را با موتور می آید تا به محل کارش برسد. مصطفی از کار و زندگی اش اینگونه برایمان میگوید که "من اصالتا اهل دولت آبادم، هر روز کیلومترها راه می آیم تا شهر شما را تمیز کنم و این برایم یک افتخار است، اینکه مملکت خودمان را تمیز می کنم"

او میگوید که از رزمندگان دفاع مقدس است و آن روزها را اینگونه توصیف میکند "آن روزها درست است سخت بود، نان نبود، ماشین نبود، خانه نبود، امنیت نبود و.. اما آدم ها باهم مهربان‌تر بودند، صاف‌تر بودند؛ این همه بلایی که سرمان می آید، این همه خشکسالی و... همه بخاطر همین است. ما آدم ها خودمان به هم رحم نمیکنیم، دشمن هم شده ایم، دروغ میگوییم، خب اینها همه مکافات دارد. اما زمان جنگ بهتر بود، مخصوصا توی جبهه ها"

مردم ایران هموره از دوران دفاع مقدس به عنوان یک دوران طلایی و نوستالژیک در تاریخ یاد میکنند که مظهر غرور ملی، همبستگی مردمی و معنویت عمومی در جامعه بوده است و این را می توان به وضوح در نوع فیلم ها و یا روایتگری های تاریخ انقلاب اسلامی مشاهده کرد.

وقتی از مصطفی درباره کارش میپرسم، درد دلش باز می شود که "چی بگم، کار ما خیلی سخت است، سرما و گرما، توی برف و توی آفتاب، باید بیاییم و شهر را تمیز کنیم! کمردرد و زانو درد کمترین مشکلی است که برایمان پیش می آید، مردم هم که رعایت نمی کنند، آشغال‌هایشان را روی زمین می‌ریزند! بدون اینکه فکر کنند جمع کردن اینها چقدر سخت است. آن وقت نه حقوق خوبی داریم و نه امکانات و مزایای خاصی، حتی مرخصیمان دست خودمان نیست، هرسال 10 روز خودشان مرخصی بهمان میدهند و مابقی آن را سوخت می‌کنند، حتی اضافه کاری مابقیش را نمی دهند، از وقتی شرکتی شدیم خیلی اذیتمان می‌کنند، اما جرات اعتراض نداریم، چون بیکار می‌شویم"

در گذشته‌ی جامعه‌ی ایران، شغل رفتگری یک شغل پست به شمار می آمد اما در سالهای گذشته با فرهنگ سازی های انجام شده از طریق برخی مقامات دولتی و سینماگران خوبمان، مردم بیشتر متوجه اهمیت و شخصیت این شغل شده اند، مصطفی در این‌باره می گوید "نه! از شغلم خجالت نمی کشم، دارم نیاز مملکتم را برطرف میکنم،ایران هم دکتر می خواهد هم رفتگر! من این لباسم را با کت و شلوار این وطن فروش ها که میروند نوکری آمریکا را میکنند عوض نمیکنم، با مثل آن بنی صدر خائن"

موضوع را عوض میکنم و از خانواده اش می‌پرسم، اما او انگار همچنان درد دل دارد، از پسر کوچکش می گوید که آرزو کرده پدرش تصادف کند و همسرش که داغ یک زیارت مشهد بر دلش مانده، می گوید "زندگی شیرین است چون آدم میداند آخرتی هست و خداییوجود دارداما بعضی چیزها جگرم را میسوزاند! یکبار پسر کوچکم به مادرش گفته بود: ای کاش پدر امروز تصادف کند تا مرخصی بگیرد و یک ماه درخانه بماند. وقتی مادرش برایم این را گفت، انگار دنیا برسرم خراب شد؛ یا خود همسرم تا به حال چند بار گفته که دوست دارد باهم برویم مشهد اما هنوز نتوانسته ام، یعنی حدود 15سال است که نتوانستم"

برایم جالب است که او داریوش مهرجویی را نمی شناسد و فیلم "نارنجی پوش" را هم ندیده اما میگوید "من این فیلمی که شما میگویید را ندیدم، یعنی اصلاوقت نمیکنم، سینما هم که گران است و اصلا بدرد ما نمیخورد، اما هر که هست دستش درد نکند، کاش کمی هم مشکلات ما را نشان داده باشد، خدا خیرش دهد"

 

به او میگویم چرا دنبال حقوقتان را نمی گیرید؟ دولت از شما حمایت میکند! آهی میکشد و دوباره حرفهایش رنگ و بوی سیاسی می‌گیرند. از سیاست های احمدی نژاد شروع میکند و به دلهره های آینده اش میرسد.

مصطفی میگوید "احمدی نژاد خوب بود، مثل خودمان بود، درد ما را می فهمید، حتی من یک عکس از او دیدم که لباس ما را تنش کرده بود، احمدی نژاد خیلی به فکرمان بود، همین [یارانه] هدفمندی که میداد میدانی چه اثری داشت؟ من اجاره خانه ام را با آن میدهم! برای همه خوب بود، منِ بی پول می‌توانستم خرید کنم و نان شبم را تهیه کنم، خب این پول را به کی میدادم، به مغازه دار، اونهم کاسبی اش خوب می‌شد، مغازه دار چکار میکرد؟ پول را میداد به کارخانه دار، خب کارخانه دار هم وضعش خوب میشد. کارخانه دار چکار می کرد؟ پول را میداد به کارگرهای بیچاره کارخانه، کارگر هم یک نانی سر سفره میبرد. همه سود می‌کردند، همه!"

اما آقا مصطفی به همین جا قناعت نمیکند و نقدی هم بر نظریه توسعه با زبان ساده‌ی خودش دارد "اما قبل از احمدی نژاد اینطور نبود! آن‌ها پول‌های مملکت را میدادند به کارخانه دار، او هم میرفت خانه بزرگ می‌خرید، بچه هاش می‌رفتند خارج، ماشین خارجی سوار می‌شد، برای زنش طلا میخرید و... آخر سر اگر چیزی تهش می‌ماند، می‌داد به کارگرش! ما ندارها هم که هر روز ندارتر می شدیم، من میترسم، میترسم دوباره همین کارها را بکنند، احمدی نژاد می گفت که میخواهد [یارانه حاصل از] هدفمندی را بکند 250 هزارتومان، اما نشد..."

تحلیل ساده افرادی چون این رفتگر زحمتکش شهرمان، اشاره به نظریه اقتصادی دولت عدالت دارد که در مقابل نظریه سرمایه داری و توسعه محور قرار داشت. امروزه بسیاری از اقتصاددانان بزرگ، راهبرد "توزیع ثروت از پایین" را راه حل مناسبی برای گردش صحیح مالی در جامعه و کاهش فاصله طبقاتی عنوان میکنند که در گذشته با اقداماتی چونهدفمندی یارانه ها، پرداخت سهام عدالت، حق دارو و غیره انجام می پذیرفته است.

در آخر می خواهم از این پیرمرد خدوم چند عکس برای گزارشم تهیه کنم که موافقت نمی کند و می گوید "برایم درد سر میشود، نانم را میبرند، بیخیال"


:: موضوعات مرتبط: احمدی دلاور , ,
:: برچسب‌ها: احمدی نژاد , رفتگر , مردمی , خادم , رئیس جمهور ,



وای وای
نوشته شده در چهار شنبه 9 مرداد 1392
بازدید : 586
نویسنده : حسین

 

 

 

 

یک خانوم توی گیلان به دکتر احمدی نژاد دست زد!! کجایید کفن پوشان !

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: سیاست , ,
:: برچسب‌ها: وای , احمدی نژاد ,



مخالفان احمدي نژاد
نوشته شده در دو شنبه 27 خرداد 1392
بازدید : 452
نویسنده : حسین
مخالفان عصبانى و زخم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خورده هستند. مطمئناً اینها در این دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى چهارساله، در مقام معارضه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ى با دولت برخواهند آمد.

( مقام معظم رهبری در مراسم تنفیذ حکم دهمین دوره ریاست جمهورى- 12 مرداد 88 )


 
 
 
 
 

 

و چه مظلومانه آمدی و چه مظلومانه تر رفتی ، تنها آمدی و تنها رفتی ... و چه خون دل ها خورد علی (ع) از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان به ظاهر متدین ...

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


روحانیانتون مبارک


انتخابات تمام شد اما تا ابد یادمان نخواهد رفت که شورای محترم نگهبان شرایطی را درست کردند که در هیچ دوره ای بعد از انقلاب شکوهمند اینگونه نبود که دولت وقت نماینده ای در انتخابات نداشته باشد . دولتی که پر مخاطبترین دولت تاریخ انقلاب بود، دولتی بیست و پنج میلیونی. شاید نظیر این اتفاق در دنیا بی سابقه بود.


هیچ دوره ای در طول انتخابات اینگونه نبود که مردم بعد از دیدن سه مناظره 4-5 ساعته مابین نامزدها و پخش چندین ساعت برنامه و فیلم تبلیغاتی بازم نتوانند نامزدی را انتخاب کنن .

این شرایط و احساس در هیچ دوره ای نبود ، چرا چون مردم خلائی احساس میکردن ، احساس میکردن این حرف ها با اون گفتمانی که هشت سال باهاش اونس گرفته بودن و عادت کردن فرق دارد، متفاوت است.

این حالت گونه ای بود که بسیاری از مردم حتی تا شب برگذاری انتخابات پرسان پرسان و پیامک و زنگ و ایمیل به آشنا میپرسیدند آخر به چه کسی رای بدهیم؟

این همون شاهکاری بود که حتی با ده ها ساعت برنامه و نقد تلویزیونی هم نتوانستند پوشش بدن، این جریان شک و دو دلی تا آنجایی ادامه داشت که حتی خیلی ها بعد از دادن رای هم هنوز خالی نشدند و متوجه نشدند که داستان چه شد!

 

لکه ای که با میلیون ها لیتر آب کر تطهیر نخواهد شد


ماجرا در اینجا هم ختم نشد و کار به جایی رسید که شب انتخابات از وهن افزایش رای اصلاح طلبان شبانه شورا تشکیل دادند که مبادا رای نیاورند.


حذف گفتمانی که میلیون ها دل را توی ایران و جهان به تسخیر خودش در آورده بود تبعات بسیار سنگین تری دارد که مسولین نظام در آینده ای بسیار نزدیک متوجه آن خواهند شد.

آری شاید خفقان و سکوت برخی از همین مسولین نظام در این روز های پایانی انتخابات در تایید این عرایض ما باشد ، سکوتی دردآور که ملت هنوز نمیتوانند ابعاد درد آن را تحمل کنند .

 

افراد محترم رده بالای نظام که با حذف گفتمان عدالت از حول حلیم افتادن توی دیگ و به خیال خود پیش دستی کردند ، رودستی خوردند که با میلیون ها لیتر آب کر هم قابل تطهید نخواهد بود .

 

مقصر ماییم و این جریان تا ابد لکه ننگی بر گردن " ما احمدی نژادی ها " خواهد ماند که از تاریخ درس بگریم تا عبرت دیگران نشویم .

 

در آخر هم مسولین محترم نگهبان، این کلید رو تقدیم شما میکنیم ، باشد که برای درهای قفل شده پیش رو حداقل وسیله ای جهت کلنجار و بازی داشته باشند، لااقل دست خالی نباشند...

 


اما افسوس که این قفل ها در قلب ماست...

 

لکه ای که با میلیون ها لیتر آب کر تطهیر نخواهد شد

 

 

:: موضوعات مرتبط: احمدی دلاور , ,
:: برچسب‌ها: مردمی نژاد , احمدی نژاد ,



حکایت ایران امروز و فراماسون یابان نابینا
نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392
بازدید : 600
نویسنده : حسین

حکایت ایران امروز و فراماسون یابان نابینا

شاخص اصلی تری برای ماسون زدگی و انحراف و شیطان زدگی اشخاص و جریانها وجود دارد که اگر بخواهیم به روش منحرف یابان عمل کنیم، هیچ کس در ایران به اندازه احمدی نژاد و یارانش از این اتهامات مبرا نیست و اتفاقا... بگذار نگویم.


رباخواریِ جهانی در قالب سیستم بانکداری، اگر نگوییم مهم ترین منبع قدرتِ اربابان فراماسونری بوده، یکی از مهم ترین منابع قدرت و ثروت آنها از دیرباز تاکنون بوده است.آنها که اندکی در مورد فراماسونری مطالعه کرده اند می دانند مقصود از اربابان فراماسونری چه کسانی هستند: صهیونیستهای بین المللی و آنها که با نقاب دروغین پیروی از برخی انبیاء الهی (ضمن عذرخواهی از پیروان واقعی این انبیاء و به ناچار) زرسالاران یهودی خوانده می شوند. تاریخ بانکداری که نمی توان آن را ازتاریخ رباخواری جدا دانست با صهیونیستها و اربابان فراماسونری گره خورده است. در رمانها و نمایشنامه های کلاسیک اروپایی و روسی، به کرات به چهره های رباخواری برمی خوریم که یهودی اند. در کتاب مقدس این فرقه، گرفتن ربا از غیر یهودیان نه تنها حلال است، بلکه امری توصیه شده است. در تاریخ قرون اخیر، هر جا که دستی از اربابان فراماسونری پشت صحنه بوده است، شرایط به نفع رباخواران، تغییر کرده است. با شیوع نهضت پروتستانتیسم در عالم مسیحیت که بسیاری از محققان آن را دستکاری همین اربابان در عالم مسیحیت می دانند، بر خلاف مسیحیت کاتولیک، رباخواری در اروپای غربی و آمریکا حلال شد. در دین تازه ساز بهائیت نیز که فراماسونها و اربابان آنها، نقش ویژه ای در ساخت و گسترش آن داشتند، با همین حلیت رباخواری مواجهیم.


به گفته علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان، یکی از دو گناه بزرگی که قرآن کریم بیشتر از همه منکرات با آنها مبارزه کرده است، گناه رباخواری است. در مورد اثرات شوم و شیطانی ورود دیناری ربا و پول به نزول گرفته شده در زندگی یک فرد و نیز نکبت اجتماعی آن، روایات متعددی در متون اسلامی وجود دارد.


از نقش اربابان ماسونی و خط شیطان در سیستم بانکداری و رباخواری جهانی گفتیم. در این سو اما چه خبر است؟ شعار اصلی و مشترک عدالتخواهانِ جنبش 99 درصدی از وال استریت تا آتن، حذف نظام بانکداری است. در ایران از سید جمال الدین اسد آبادی تا شهید بهشتی و شهید سیدمرتضی آوینی و امثالهم، ذات نظام بانکداری را ربوی و خطر آفرین می دانستند. نگارنده در سیاستمداران معاصر ایران، اشخاصی را سراغ ندارم که به قدر دکتر محمود احمدی نژاد و یاران نزدیکش به صورت رادیکال با نظام بانکی مخالف باشند. حجت الاسلام سقای بی ریا، مشاور سابق رئیس جمهور، زمانی در ذمی شبیه مدح گفته بود که مشایی، رباخواری را مساله ای مهمتر از معضل بدحجابی می داند. بگذار فراماسون یابانِ مدعی ولایتمداری، سخنان رهبری را در دیدار دی ماه 1389 ایشان با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، در مورد نوع ایرانیگری احمدی نژاد و مشایی، نشنیده بگیرند و با شبیه سازی ایرانیگری آنها با تئوری ماسونی باستان گرایی، «جریان موهوم انحرافی» را ماسون زده معرفی کنند. مهم این است که شاخص اصلی تری برای ماسون زدگی و انحراف و شیطان زدگی اشخاص و جریانها وجود دارد که اگر بخواهیم به روش منحرف یابان عمل کنیم، هیچ کس در ایران به اندازه احمدی نژاد و یارانش از این اتهامات مبرا نیست و اتفاقا... بگذار نگویم. حسن ختام این یادداشت را بخشی از سخنرانی بازتاب نیافته دکترمحمود احمدی نژاد قرار می دهم در تاریخ 25 بهمن 1390 که در همایش مشاوران جوان رئیس جمهوری ایراد شده است:


«سیستم بانکداری که الان وجود دارد از کجا آمده است؟
بعد از عروج حضرت عیسی علیه السلام، کلیسا و روحانیت مسیحیت درست شد... از همان موقع، بازار پول و سکه، دست یک عده که من بهشان می گویم صهیونیست بود. اینها رباخواری می کردند. همیشه با کلیسا دعوا داشتند. کلیسا هیچ گاه اقدامات اینها را تایید نکرد. می گفت شما رباخوارید. اینها هی می رفتند چانه می زدند، شکل کارشان را عوض می کردند، روابط کارشان را عوض می کردند، می بردند از کلیسا تاییدیه بگیرند، اما کلیسا تاییدیه نمی داد. کلیسا می گفت این ربا است. بر خلاف آیین مسیح است. بر خلاف حکم خدا است.
اینهایی که پول دستشان است یک سلسله اند؛ خانواده در خانواده، فرزند در فرزند، نسل در نسل. در دنیا در اقلیت هستند ولی شناخته شده اند. حدود پانصد سال پیش، اینها آمدند یک کلک سوار کردند. آمدند بانک را تعریف کردند. پول کاغذی را به عنوان رسیدِ سپرده تعریف کردند، یک جلوه ای دادند و رفتند مدتی طولانی با کلیسا مذاکره کردند. اینهایی که می گویم همه اش مستند است. بالاخره، مجوز مبانی و عملکردِ سیستم بانکی امروزی دنیا را از کلیسا گرفتند. بعد، این خانواده بزرگ... به عنوان یک پیروزی عظیم تاریخی، جشن گرفتند. گفتند کلاهی سر کلیسا گذاشتیم که تا هزار سال دیگر متوجه نخواهد شد.
سلام و درود خدا بر بزرگان ما! بر «سید جمال»! 120 سال پیش فهمید. آن بانک اول، بانک غربی می خواست به ایران بیاید، سید جمال نامه نوشت به «میرزای بزرگ»، آن عالم عظیمی که جنبش تنباکو را با یک خط در این کشور برپا کرد و کمر استعمار پیر را شکست. نوشت آقا، حواست باشد، دارند یک چیزی به ایران می آورند که دیگر کشور را و ایران را نابود خواهد کرد. عبارات جالبی به کار می برَد. می گوید: «البانک! و ما ادریک ما البانک!» نمی دانی چیست!
این چیزی که در دنیا هست یک بانکی است که عمیقا ربوی است. خوب بعد از انقلاب ما گفتیم اسلامی اش کنیم. یک قانون نوشته شد به نام «عملیات بانکی بدون ربا». الان وقتش است، بچه هایی که مشاور جوان هستند، در سیستم بانکی، بیایند بنشینند، عالمان را دعوت کنند، بگویند آقا بیایید این بازه 25، 26 سال را یک ارزیابی کنیم، ببینیم آیا بانکداری بدون ربا عملیاتی شد، یا آن سیستم بانکی، خودش را بر این تعاریف و بر این خواسته ها تحمیل کرد؟ یکی از عوامل اصلی بی عدالتی و توزیع نابرابر ثروت عمومی، سیستم بانکی است… »

منبع: شهروند-حامد فتاحی

 

 


:: موضوعات مرتبط: سیاست , احمدی دلاور , آزاد راه گمشده , ,
:: برچسب‌ها: حضرت عیسی , رباخواریِ , فراماسونری , انحراف , احمدی نژاد , صهیونیست , مسیحیت , منکرات , اربابان ماسونی , خط شیطان , سیاستمداران , سیستم بانکداری ,



بازدید : 478
نویسنده : حسین

 

رئیس جمهور اسرائیل: باید بودن با احمدی نژاد به یک ننگ تبدیل شود

 

 

  «ما باید وضعیتی را به وجود بیاوریم که در آن، بودن با احمدی نژاد به یک ننگ تبدیل شود. او یک دیکتاتور است. او یک قاتل است. او یک تروریست است… او تقریبا به عنوان یک قهرمان فرهنگی پذیرفته شده است. چنین وضعیتی مایه شرمساری است. ما باید ارزشهایمان را تقویت کنیم. باید اهمیت شرمسار بودن را برگردانیم.»

 

 

دانلود لینک مستقیم کلیپ فوق با حجم 3 مگابایت

 

 

مطلبی از وبلاگ آرمانشهر:

شیمون پرز، در گفتگو با شبکه تلویزیونی فاکس نیوز، نیویورک، ۲ مهر ۱۳۸۹:
«ما باید وضعیتی را به وجود بیاوریم که در آن، بودن با احمدی نژاد به یک ننگ تبدیل شود. او یک دیکتاتور است. او یک قاتل است. او یک تروریست است… او تقریبا به عنوان یک قهرمان فرهنگی پذیرفته شده است. چنین وضعیتی مایه شرمساری است. ما باید ارزشهایمان را تقویت کنیم. باید اهمیت شرمسار بودن را برگردانیم.»

منبع:

http://video.foxnews.com/v/4349448

---------------------------------------------------------------------------------------


رئیس رژیم صهیونیستی وقتی این جملات را به زبان می آورد، خوابش را هم نمی دید که خیلی زود، کسانی در ایران به خواسته اش جامه عمل بپوشانند و وضعیتی به وجود بیاورند که در سایه آن، صدای آمریکا (VOA) بتواند مدعی شود: «احمدی نژاد امسال (سال ۱۳۹۰) به عنوان خودش در سازمان ملل حضور دارد، نه به عنوان نماینده جمهوری اسلامی!»
تبریک می گویم به همه کسانی که شرایطی به وجود آورده اند که بودن در کنار احمدی نژاد برابر شود با تحمل برچسب انحراف.
تبریک می گویم به آنها که در خطبه های نماز جمعه شان، کوچکترین اشاره ای به نطق انقلابی احمدی نژاد در اجلاسِ ۱۳۹۰ سازمان ملل نکردند و با این کارشان به ادعای صدای آمریکا مهر تایید زدند.
تبریک می گویم به آنها که هر جدا شده ای از دولت احمدی نژاد را مخالف جریان انحرافی معرفی می کنند و کم و بیش هر عضوِ جدیدِ دولتِ احمدی نژاد را گزینه جریان انحرافی می خوانند و به زبان دیگر، بودن با احمدی نژاد را «انحراف» و منکر معرفی می کنند.
تبریک می گویم به آنها که حمایت از احمدی نژاد را آنقدر ننگ و زشت می دانند که تحمل وجود حتی یک سایتِ حامی احمدی نژاد را در اینترنت ندارند و اگر زورشان برسد تنها روزنامه دولت (ایران) را هم تعطیل خواهند کرد.
تبریک می گویم به همه رسانه های مدعی ولایتی که دفاعیه های جانانه و هر چند وقت یک بار احمدی نژاد از نظریه «ولایت فقیه» را بازتاب نمی دهند تا انگاره «ضد ولایت فقیه بودن احمدی نژاد» در اذهان جا بیفتد.
تبریک می گویم به همه آنها که شرایطی را به وجود آورده اند که در سایه آن، هر کاندیدایی و هر لیستی در انتخابات پیش روی مجلس، اگر بخواهد از نام و عکس احمدی نژاد در تبلیغاتش استفاده کند، پیشاپیش می داند که به انحراف متهم خواهد شد.
برادرم تازه از سفر زیارتی عتبات عالیات برگشته است. می گفت روحانی کاروانشان معتقد بوده است، دشمن اصلی و خطرناکِ ایران و جمهوری اسلامی، نه آمریکا است، نه اسرائیل، نه انگلیس، نه عربستان سعودی، نه ضدانقلاب خارجی. بلکه در حال حاضر، خطرناکترین دشمن، احمدی نژاد و مشایی هستند!
خدایا حالم دارد از این جماعت به هم می خورد!

 

 

لینک مرتبط: باریکلا به بصیرت رئیس جمهور اسرائیل (شیمون پرز: احمدی نژاد فکر می کند یک پیامبر است)
افزونه: تو را به خدا سعه صدر حضرات را داشته باشید! زده اند این پست وبلاگ را فیلتر کرده اند:
استمداد کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه از کاربران اینترنت
باز خدا را شکر و گلی به گوشه جمالشان که نزده اند کل وبلاگ را فیلتر کنند!

 

 به ادامه مطلب برويد

 

 

 

 


:: موضوعات مرتبط: سیاست , احمدی دلاور , آزاد راه گمشده , ,
:: برچسب‌ها: گفتمان دولت , فاکس نیوز , دیکتاتور , شیمون پرز , وبلاگ آرمانشهر , احمدی نژاد , تروریست پرز ,



10 میلیارد تومان را توصیف کنید
نوشته شده در پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
بازدید : 299
نویسنده : حسین
امروزه اگر یک خانواده 1 میلیون تومان درآمد ماهانه داشته باشد میتواند در حد معمول گذران زندگی داشته باشد و این میلغ میتواند برای امرار معاش یکماهه یک خانوار کافی باشد. اگر چه امروزه بخش زیادی از خانوارها با مبالغی کمتر از این و حتی کمتر از نصف این هم زندگی سپری میکنند. ولی ما همان 1 میلیون تومان را خرجی یکماهه یک خانوار قبول میکنیم.

با این حساب خرج این خانوار در فاصله های زمانی مختلف به شکل زیر خواهد بود :

- در 1 سال 12 میلیون تومان

- در 80 سال حدود 1 میلیارد تومان

- در 800 سال حدود 10 میلیارد تومان

یعنی 10 میلیارد تومان را اگر بدون اینکه در تجارت وارد کنیم و از آن سود بدست بیاوریم ، راکد نگه داشته و در یک انباری بریزیم و هر ماه یک میلیون تومان از آن برداریم وخرج کنیم 800 سال طول میکشد تا تمام شود. یعنی 10 نسل یک خانواده از آن ارتزاق میکنند. اما میدانیم که خانوارهای کم در آمد حدود 500 هزار تومان در ماه درآمد دارند یعنی نصف این مبلغی که ما در نظر گرفتیم! بنابراین یک خانواده ی کم درآمد با این پول میتواند دو برابر زمان محاسبه شده یعنی 1600 سال خرجی خود را تامین کند. یعنی اگر یک خانواده که 200 سال قبل از اسلام میزیسته است این مقدار پول در اختیار داشت تا امروز هم تمام نشده بود.

از نگاه دیگر :

این مقدار پول اکنون متعلق به یک نفر است .

این مقدار پول بخش کوچکی از دارایی های اوست .

فقط خانه ی او 10 میلیارد تومان است .

این شخص در ایران زندگی میکند.

او خود را مسلمان میداند!

او خود را شیعه امام علی میداند!

او فرزند یکی از مسئولین نظام اسلامی است.

او فرزند یکی از مسئولین رده بالای نظام اسلامی است.

او فرزند کسی است که میخواهد عدالت را در جامعه پیاده کند.

پدر او بیش از 20 سال در نماز جمعه در باره عدالت اجتماعی برای مردم صحبت کرده است.

پدر او خود را آیت الله میداند.



کاش او نمیدانست که چند نفر در کشور فقیر هستند.

کاش او آمار معتادان را نمیدانست.

کاش او وجود بیکاران را در جامعه منکر میشد.

کاش او از زلزله آذربایجان بیخبر بود.

پدر او خود را امیر کبیر زمان میداند.

پدر او از محل آموزش دادن به بچه مسلمانها سود کلان میگیرد.

پدر او میداند که پدر اغلب دانشجویان برای تامین شهریه ی دانشگاه آزاد فرزندان خود به جان کندن افتاده اند .

پدر او کاش نمیدانست که بسیاری از دانشجویان برای تامین سود ایشان به فساد تن میدهند.

پدر او کاش میدانست که خانه ی 10 میلیاردی به چه قیمتی به دست فرزندش رسیده است.

کاش خانه ی پدرش کمتر از 10 میلیارد ارزش داشت.

کاش پدرش از پسرش بدش می آمد.

کاش پدرش معنی حلال و حرام را نمیدانست.

کاش پدرش کلمه ی بیت المال را نشنیده بود.

کاش نمیدانست که پول سود تن فروشی دختران دانشگاه آزاد چه طعمی میدهد.

او و پدرش این پول ها را خیلی راحت میخورند. آنها به مسائل حاشیه ای زیاد فکر نمیکنند.

آنها به توسعه می اندیشند. توسعه ی ثروت ، توسعه قدرت ، توسعه تزویر.

آنها دوست دارند ستون انقلاب باشند ، ستونی با قطر 10 میلیارد که داخلش پر از دلار باشد.

پدر او همچنان از امام علی صحبت میکند و میگوید که باید به مردم اهمیت داد و به حرف مردم گوش داد.

اینها خانواده ای هستند که میخواهند نظام اسلامی را به جرم ظلم به مردم سرنگون کنند.

اینها خود را مدافع حقوق مردم میدانند. همان مردمی که جان میکنند و حاصل دسترنج خود را به جیب اینها سرازیر شده میبینند.

آنها تقلب در انتخابات را دوست ندارند .

آنها طرفدار مردم هستند.

آنها آدمهای خوبی هستند.


:: موضوعات مرتبط: جامعه , سیاست , احمدی دلاور , ,
:: برچسب‌ها: مهندس مشایی , احمدی نژاد , عناد , دشمنی , خصم , کینه , محور عدالت , گفتمان عدالت , مدرک تهمت زنی , یاران دولت ,



ملاک اتهام زنی چیست؟
نوشته شده در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392
بازدید : 333
نویسنده : حسین
مبنای تهمت های متناقض علیه یاران دولت چیست؟
اینکه مخالفان رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد، وی را به بهایی و فراماسون بودن و در عین حال ملی گرا بودن متهم می کنند ناشی از ضعف منطق آنهاست چرا که بهایی ها و فراماسون ها به جهان وطنی معتقدند در حالی که ملی گراها چنین اعتقادی ندارند و این دو نگاه با هم در یک نفر نمی توانند جمع شوند. اگر واقعا مخالفان در این ارتباط مدرکی دارند، به جای سفسطه در رسانه ها، مدارک خود را ارائه کنند.

شبکه ایران / با تحقیقی مختصر در فضای مجازی، تضاد موجود بین جریان های فراماسون-بهائی و جریان های ملی به راحتی قابل تحقیق است. به ویژه در ایران ورود عقاید لیبرال جنبش فراماسونری نه تنها با واکنش مذهبیون بلکه با واکنش ملی گرایان مواجه شد چرا که این جریان جریانی وارداتی و بیگانه محسوب می شد.

دانشنامه ˈانسیکلوپدیا ایرانیکاˈ وابسته به دانشگاه کلمبیای آمریکا به عنوان مقر فراماسونری در توضیح تقابل تاریخی فراماسونری و ملی گرایی در ایران نوشت: از نگاه مذهبیون و ملی گرایان ایران، فراماسون ها عامل دست انگلیس و صهیونیسم و عامل تمام بدبختی های ایران بوده اند. از این روست که همواره چه جریان های مذهبی و چه ملی گرایان ایران خواهان ریشه کنی فراماسونری و تحت تعقیب گرفتن عوامل آن بوده اند.

به گزارش ایرنادر ارتباط با تضاد بین بهائیت و ملی گرایی در ایران نیز دکتر سید سعید زاهد زاهدانی عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز و دارای دکترای جامعه شناسی از انگلستان در مطلبی تحت عنوان ˈبهائیت؛ تقابل با اقتدار ملی ایرانˈ که در شماره 12 فصلنامه تاریخ معاصر ایران در سال 1378 به چاپ رسیده است، نوشت: در طول تاریخ معاصر، به فرقه های بابیت و بهائیت به عنوان جریان هایی برای تضعیف مذهب تشیع به عنوان قوی ترین عنصر هویت و اقتدار ملی ایران اسلامی نگاه می شده است.

خسرو معتضد مورخ در گفتگو با خبرنگار ایرنا درباره تناقض اتهاماتی که علیه یاران دولت از سوی مخالفان مطرح می شود، گفت: اینکه مخالفان رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد، وی را به بهایی و فراماسون بودن و در عین حال ملی گرا بودن متهم می کنند ناشی از ضعف منطق آنهاست چرا که بهایی ها و فراماسون ها به جهان وطنی معتقدند در حالی که ملی گراها چنین اعتقادی ندارند و این دو نگاه با هم در یک نفر نمی توانند جمع شوند. اگر واقعا مخالفان در این ارتباط مدرکی دارند، به جای سفسطه در رسانه ها، مدارک خود را ارائه کنند.

وی در عین حال یادآور شد که گرچه ملی گرایی مبتذل را قبول ندارم اما وطن دوستی را امری پسندیده می دانم و دین مبین اسلام هم با این موضوع مخالفتی ندارد و هرگز در کتب دینی از جمله قرآن هم، وطن پرستی تقبیح نشده است. 

**خدشه به اقتدار دستگاه امنیتی کشور

معتضد با اشاره به حساسیت دستگاه امنیتی کشور نسبت به قرار گرفتن افراد در پست های شغلی حساس گفت: به هیچ وجه تصور نمی کنم دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی اینقدر ضعیف باشد که اجازه دهد فردی بهایی یا فراماسون بتواند در جایگاه های بالا همچون رئیس دفتر ریاست جمهوری یا رئیس دبیرخانه جنبش عدم تعهد قرار گیرد. طرح چنین اتهاماتی توهین به دستگاه امنیتی کشور است چرا که دستگاه قدرتمند امنیتی جمهوری اسلامی مو را از ماست می کشد و مانع ورود افراد دارای انحراف به جایگاه های شغلی حتی بسیار پایین می شود.

وی ادامه داد: در شرایطی که کشور ما هدف توطئه بیگانگان قرار دارد و هزاران سایت و شبکه تلویزیونی بیگانه در حال سخن پراکنی علیه ایران هستند، پاپوش درست کردن برای یکی از مقامات جمهوری اسلامی از سوی دیگران واقعا تاسف بار است. متاسفانه کار سایت ها شده پاپوش درست کردن و لجن مال کردن فضای سیاسی و هیچ کدام هم در مقابل نوشته هایشان پاسخگو نیستند. 

**متهمان فراماسونری

در طول تاریخ معاصر ایران، افراد برجسته ای تنها با هدف به انزوا کشانده شدن مورد اتهام مخالفان قرار گرفته و بهائی یا فراماسون نامیده شدند.

سید جمال الدین اسدآبادی از رهبران ˈتقریب مذاهب اسلامیˈ و مبارزان استبکارستیز جهان اسلام از جمله افرادی است که از سوی مخالفان به فراماسون بودن متهم می شود.

قاسم تبریزی مورخ و رجال شناس در مصاحبه ای با وبسایت ˈمشرقˈ به تاریخ 21 اسفند 1391 تحت عنوان ˈ آیا سید جمال الدین اسد آبادی فراماسونر بود؟ˈ نوشت: وی از سوی افرادی مانند ˈفریدون آدمیتˈ که پدرش فراماسون و خودش آدمی ˈماتریالیستˈ بود یا ˈاسماعیل رائینˈ از همکاران ساواک مورد اتهام بوده است. یا مثلا ˈتقی زادهˈ هم کتابی نوشته و شخصیت سید جمال را زیرسئوال برده است.

سید جمال الدین اسدآبادی تنها فردی نیست که از سوی جریان های مخالف خود به فراماسون بودن متهم شده است و امروز مخالفان دولت هم با مغلطه و سفسطه تلاش دارند رئیس جمهوری اسلامی ایران و یاران آن را با تهمت های مشابه از صحنه خارج و در موضع دفاع قرار دهند تا نتوانند رویکرد تهاجمی خود در مبارزه با برخی جریان های وابسته به سرمایه داری داخلی و خارجی را ادامه دهند.

معتضد درباره تکرارپذیری تاریخ و طرح اتهامات مشابه علیه دلسوزان مردم و نظام جمهوری اسلامی هم در مصاحبه با ایرنا گفت: از نگاه تاریخی، این اولین بار نیست که افراد دلسوز مردم مورد اتهام قرار می گیرند. دکتر محمد مصدق یکی از افرادی بود که از سوی کسی مثل محمد علی شوشتری از علمای دربار پهلوی تنها به خاطر نوشیدن آب در ایام بیماری ماه مبارک رمضان به بی دینی و گبر بودن متهم شد. بعد از کودتای 28 مرداد علیه دولت مصدق، دستگاه پهلوی برای مرعوب کردن حامیان جنبش ملی شدن نفت، آنها را به کمونیست بودن متهم می کرد.

وی ادامه داد: رئیس سابق دفتر رئیس جمهوری یا در گذشته محمد مصدق تنها افرادی نیستند که هدف تهمت ها قرار گرفته اند و فردی چون سید جمال الدین اسدآبادی به عنوان یک مسلمان مبارز حتی از سوی شاگردانشان به بهائی بودن متهم شد. 

**مبنای اتهامات از زبان تهمت زنندگان

در این ارتباط، نویسنده یکی از روزنامه های کثیرالانتشار در مطلبی سفارشی تحت عنوان «آیت الله علیه ماسون ها» که فروردین 1390 منتشر شده، از جریان دولت تحت عنوان ˈفرقه مشائیهˈ یاد کرده و آن را ˈتداعی گر یک گفتمان ناقص الخلقه ماسونیˈ دانسته است.

وی در حالی جریان دولت را ˈگفتمان ناقص الخلقه ماسونیˈ می داند که در تناقض گویی خود وطن دوستی دولتیان و تقدیر از ایران شناسان را نماد فراماسون بودن آنها معرفی می کند که اگر چنین باشد باید برندگان خارجی جوایز ایرانی مثل جایزه خوارزمی را نیز فراماسون و جایزه دهندگان را نیز عوامل آنها دانست.

نویسنده مقاله مزبور برای اثبات مدعای خود در ارتباط با فراماسون بودن جریان دولت، صحبت های مقامات دولتی در ارتباط با تکریم انسان را یک مدرک متقن قرار می دهد و می نویسد: تبلیغات ˈفرقه مشائیهˈ عین تفکر اومانیستی برخاسته از غرب سکولاراست.

از این مطلب نویس باید پرسیده شود که آیا تکریم انسان از لحاظ ارزش های دینی ما نکوهیده است و چگونه ایشان صحبت های مقامات دولت را اومانیسم تفسیر می کند، مگر نه این است که بسیاری از آیات قرآن نه خطاب به مومنان یا حتی مسلمین که خطاب آن با انسان هاست(یا ایهاالناس). آیا باید از قرآن تفسیر اومانیستی کرد!

وی در مقاله خود از امام خمینی(ره) دم زده اند و تلاش کرده اند جریان دولت را جریانی سکولار دارای تفکرات اومانیستی و در تقابل با اسلام ناب محمدی(ص) معرفی کنند، آیا صحبت های رئیس جمهوری و یاران وی در حمایت از انسان بویژه مستضعفین از هر رنگ و نژاد و حتی دینی اومانیسم است! شما که مدعی شناخت امام هستید، امام چقدر از آزادی مستضعفان از چنگال مستکبران سخن گفت و آیا امام منظورش فقط مستضعفین مسلمان بود! آیا به نظر شما عشق مردم آمریکای لاتین به جمهوری اسلامی و شخص رئیس جمهوری برخاسته از دیپلماسی عمومی به کار رفته در سخنان وی در تقدیر از انسان و تلاش برای حفظ کرامت انسانی نیست!

مگر نه این است که حضرت علی(ع) در نامه اش به مالک اشتر به عنوان زمامدار مصر به وی یادآوری می کند که ˈمهربانی با مردم را شعار قلبت قرار بده و آنها را دوست بدار و نسبت به آنها مهربان باش. زیرا مردم دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو اند و دسته ی دیگر همنوع تو در آفرینش هستند.ˈ

نویسنده مزبور، توجه به ایرانیت را از دیگر دلایل فراماسون خطاب کردن رئیس جمهوری و یارانش معرفی کرده اند آیا مگر نه این است که ˈحب الوطن من الایمانˈ.

اتهامات علیه دولت و یارانش فقط به این مطلب نویس ختم نمی شود و خبرگزاری رسا در مطلبی تحت عنوان ˈجریان انحرافی؛ بهائیت مدرن قرن بیست ویکم/ سرنوشت اصلاح طلبان درانتظار جریان انحرافیˈ در مصاحبه با دخیل عباس زارع زاده نماینده مجلس در تاریخ 21 اسفند نوشت: جریان انحرافی یک نوع بهائیت مدرن قرن بیست و یکم است اما با این تفاوت که در گذشته ظهور امام زمان (عج) را مطرح می کردند اما امروز ارتباط مستقیم خود با امام زمان را بیان می کنند.

باید از این نماینده محترم مجلس سئوال کرد که کدام مقام دولت در کجا ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان را داشته! آیا دولت و یاران آن به جز ادعای دوستی و علاقه به حضرت صاحب الزمان، ادعای دیگری داشته اند و آیا داشتن چنین ادعایی جرم است؟


:: موضوعات مرتبط: سیاست , ,
:: برچسب‌ها: مهندس مشایی , احمدی نژاد , عناد , دشمنی , خصم , کینه , محور عدالت , گفتمان عدالت , مدرک تهمت زنی , یاران دولت ,



بازدید : 371
نویسنده : حسین

برخی علما، اول فاسق می نامند بعد غیبتش را حلال می شمارند / غرب اسلام انسانی را هدف قرار گرفته است / برای تشخیص انحراف اول باید صراط را بفهمیم / تهمت سحر و جادو سخن غیرمعقولی است، دنیا به این شیوه انتقاد می خندد / برخی نمی توانند درک کنند که ممکن است یک مجتهد اجتهادش صحیح نباشد / نباید مردم غیرمسلمان را کافر و مرتد حساب کرد بت پرستان هم خدا را می پرستیدند

شبکه ایران / رویکرد فرهنگی دولت­ها از موضوع‌های بسیار مهم در عرصه حکومتداری است که تاثیر آن، مرزهای ملی را نیز درمی‌نوردد. رویکرد دولت احمدی‌نژاد اهمیت این موضوع را دوچندان کرده است. جهانی شدن، مدیریت مشترک جهانی، همگرایی بین مذاهب و چگونگی حرکت جهان به سمت همگرایی از مباحثی بودند که در دولت دهم، بویژه از سال 1390 مطرح شدند. 

این مباحث که هدف از طرح آنها، نزدیک شدن به آرمان‌های متعالی انقلاب اسلامی است، با راهکارهای آقای مشایی، شکل عملیاتی‌تری به خود گرفتند. در فضای سیاسی کنونی که توهین‌ها و تهمت‌ها، جای خود را به مطالعه کامل اندیشه‌های ایشان و بررسی درست صحبت‌هایشان داده است، سایت خبری تحلیلی روشنایی در گفت‌وگویی مفصل با «حجه الاسلام والمسلمین دکتر محمد مهدی تسخیری » به تبیین دیدگاه ها و جهت گیری های فرهنگی دولت پرداخته است.
جناب تسخیری به عنوان اولین سوال بفرمایید که چه ضرورتی دارد که ما موضوع انسان را در دستور کار اقدامات فرهنگی و حتی سیاسی خود قرار بدهیم؟ آیا وظیفه دولتمردان توجه دادن نخبگان و مردم به موضوع انسان به عنوان محور آفرینش و بیدار کردن فطرت الهی انسان هاست؟

پیامبران برای بیدار کردن فطرت انسان ها مبعوث شده اند
تاریخ انبیا و هدف از بعثت انبیا راباید بررسی ‌کنیم - از آنجا که ایشان نماد انسان‌های کامل در بین بشریت هستند- اگر بحث اصلاح‌طلبی مطرح شود، می‌بینیم که ایشان سرور اصلاح‌طلبان هستند؛ اگر بحث تغییر به میان آید، متوجه می‌شویم که آنها پرچمدار تغییر هستند.

در بحث توسعه، رشد فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... در هر زمینه دیگری نیز چنین است. پیامبران در رساندن پیام الهی، یا به تعبیر دیگر در بیدار کردن فطرت انسانی، حلقه وصل میان انسان‌ها و خالق هستند. دلیل تأکید بر عبارت « بیدار کردن فطرت انسانی» از آن رو است که به باور عده‌ای، پیامبران هیچ فرمانی نیاورده و هر آنچه بیان کرده‌‌اند، برای بیدار کردن فطرت نهاده شده از سوی خداوند در انسان بوده است. حضرت علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند:«... و یثیروا لهم دفائن العقول»
یعنی نقش پیامبران آن است که مخزونات اندیشه‌ها را به عرصه ظهور و بروز برسانند. منظور از مخزونات اندیشه‌ها همان مخزونات فطرت است. قرآن نیز می‌فرماید:«و لقد بعثنا فی کل امةٍ رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبو الطاغوت فمنهم من ....»
براساس این آیه شریفه، رسالت همه انبیا در دو کار خلاصه می‌شود: خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید. همین آیه نشان می‌دهد که فرمان داده شده به انبیا یکی است و در این زمینه، میان حضرت آدم و پیامبر خاتم(ص) تفاوتی وجود ندارد. خداوند در قرآن می‌فرماید: ما پیامبر را « للناس کافه» قرار دادیم؛ یعنی برای همه بشریت مبعوث کردیم.

حضرت محمد(ص) زمانی که دعوت خویش را آغاز کرد، فرمود: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا». ایشان مسئله نفی عبودیت دیگران و تثبیت عبودیت خدا را عامل فلاح و پیروزی معرفی کرد و حتی بحث توحید را قبل از پیامبری خویش مطرح کرد. انسان با پذیرش«لا اله الا الله»، یعنی خدا را معبود خود قرار دادن، خود به خود پیامبر را هم می‌پذیرد؛ به عبارت دیگر، پذیرش پیامبری، انبیا زیرمجموعه نفی هرگونه معبودی جز خدای یگانه است. پذیرش پیامبری حضرت رسول اکرم (ص) نیز زیرمجموعه پذیرش پیامبری انبیای پیش از ایشان است:
«یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون»هرچه برای تو نازل شده و هرچه برای دیگران، آنچه حق است نازل شده.
روح حرکت قرآنی، روح اسلام و تربیت انسان در پذیرش این موضوع است. تمام رنجش شیطان پس از خلقت انسان برای این بود که آدم خلیفه‌الله شد؛ یعنی جانشین خدا در زمین شد. این جایگاه والا از آن رو به انسان داده شد که قدرت لایزال الهی در او متجلی می‌شود.
این مقام جانشینی انسان از طرف خدا بر زمین، شامل کدام یک از صفات الهی می‌شود؟
در اومانیسم انسان پرستش می‌شود؛ اما در بحث خلیفة‌اللهی، خدادر حدیث قدسی آمده است:«عبدی اطعنی اجعلک مثلی تقول للشیء کن فیکون... »

همچنین در آیه‌های آخر سوره یاسین می‌خوانیم:
«انما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیلکون ...» 

این مثال‌ها نشان می‌دهد که قدرت انسان برگرفته از قدرت خدا است. هیچ پیامبر و عبد صالحی خود را مستقل از خدا نمی‌داند. زمانی که همه وجود انسان برگرفته از خدا باشد، بحث جانشینی خدا بر زمین نیز با انسان‌محوری مطرح شده در غرب (اومانیسم) که در آن خداوند در نظر گرفته نمی‌شود، تفاوت بسیار پیدا خواهد کرد. در انسان‌محوری غربی به جای خدا و یا بت، انسان پرستش می‌شود؛ اما در بحث خلیفة‌اللهی، خدا پرستش می‌شود. انسان تجلی قدرت خدایی است. هر آنچه قدرت خدایی است، به شکل تکوینی و تشریعی به انسان عطا کرده است.
درباره تجلی قدرت خدا در انسان بیشتر توضیح بدهید
انسان برای اثبات خدا و قدرت او خلق شده است

درباره تجلی وجود خداوندی در وجود انسان که دارای صفاتی است، تفسیرها متعدد است. عده‌ای آدمی را موجودی ناشناخته، برخی موجودی منتخب و بعضی موجودی منطقی (حیوان ناطق) خواندند. هرکس این موجود را به نوعی تفسیر کرده است؛ اما کسانی که به حقیقت وجودی انسان پی برده باشند و در حقیقت مصداق آیه «من عرف نفسه فقد عرف ربه» شده باشند اندک‌اند. به عبارتی، آنهایی که خدای خودشان را شناخته‌اند، کم هستند. شناخت انسان نسبی است.
اندک‌اند آنهایی که حقیقت انسان را شناخته‌اند. در میان این تعداد اندک هم سلسه مراتبی وجود دارد؛ یعنی همگی به یک اندازه، از این شناخت بهره‌مند نیستند. چنان‌که انبیا هم سلسله مراتب دارند؛ شاید نادر است آن‌ پیامبری که تا نزدیک عرش رفته باشد (اینکه عرش چیست، چگونه است، حرکت عروجی چیست و... مباحثی است که عقل بشری - که ترکیبی از ماده است و افزون بر این ماده، غباری نیز آن را در بر گرفته و خلوص فکر مادی را هم از بین برده است - توانایی درک کامل آن را ندارد).

بنابراین در بحث مقام انسان در زمین و جانشینی خدا می‌توان به این سخن اشاره کرد که خداوند متعال می‌فرماید: برای اینکه قدرت خودم را به اثبات برسانم، انسان را آفریدم؛ چون در واقع تجلی قدرت خدایی در انسان است. زمانی که چنین هدفی برای خلقت انسان در نظر گرفته شده است، پس:ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری 

مقصد تکامل، خدایی شدن انسان است
یعنی تمام امکانات را خداوند متعال برای رشد و تکامل انسان فراهم کرده است. هیچ هدفی بالاتر از رشد و تکامل انسان وجود ندارد. تکامل انسانی، خود وسیله‌ای است برای رسیدن به هدف عبودیت خدا؛ یعنی خدایی شدن. انسانی که خدایی شود، دیگر هیچ مانع، حجاب و عامل جلوگیری‌کننده‌ای برای رسیدن به آن مطلق بر سر راهش وجود نخواهد داشت. اگر همه پیامبران و اولیا گرد هم آیند، هرگز اختلافی میانشان وجود نخواهد داشت؛ چون هدف یکی است. برای رسیدن به هدف واحد، یک پیام مطرح می‌شود. آنچه در این میان ممکن است تفاوت کند، نوع لحن بیان، زبان‌ و گویش‌ است؛ ولی هرگز این گونه نیست که منی در برابر او قرار بگیرد یا در راستای او.
بنابراین تکریم انسان به معنای بریده شدن از خداوند نیست. در واقع تفاوت اومانیسم با تکریم انسان در اسلام در همین موضوع است.
کسانی که بحث اومانیسم را همراه بحث خدایی شدن و خلیفة‌اللهی شدن تلقی می‌کنند، نه فهمی از خلیفة‌اللهی دارند و نه از اومانیسمکسانی که بحث اومانیسم را همراه بحث خدایی شدن و خلیفة‌اللهی شدن مطرح می‌کنند، نه فهمی از خلیفة‌اللهی دارند و نه از اومانیسم. زمانی که کلیسا در تبیین دین خدا عاجز شد، عده‌ای در برابرشان ایستادند؛ اما آنها نیز توانمندی تبیین دین را نداشتند. با این حال این عده دینی را که اصحاب کلیسا معرفی می‌کردند، نمی‌پذیرفتند. دینی که به انسان دستور می‌دهد تفکر، تعقل، آزادی، اختیار و منطق نداشته باشد، دین نازل شده از سوی خدا نیست.
در ذهن انسان، منطقه‌ای به نام منطقه لاشعور وجود دارد؛ یعنی منطقه‌ای که در آن، بحث حس و ادراک و این قبیل چیزها مطرح نیست؛ بلکه بالاتر از این حرف‌ها است. منطقه لاشعور یعنی انسان از راه حواس پنج‌گانه چیزی را درک نمی‌کند و حتی از راه شهود هم نیست. بلکه منطقه‌ای در کنه و عمق فطرت انسانی است؛ مثلاً انسان با کسی ملاقات می‌کند، احساس می‌کند دویست، سیصد سال است با این فرد آشنا است.

بعضی وقت‌ها هم انسان با کسی سی سال زندگی می‌کند، اما هنوز هم نمی‌تواند او را هضم کند. این منطقه جایی در وجود انسان است که به انسان می‌گوید، این مسئله پذیرفته نیست و آن پذیرفته است.
اومانیسم انسان را بریده از خدا و محور عالم معرفی کرد
بنابراین وقتی کلیسا دستوراتی صادر و فرامینی را به نام خدا جعل می‌کرد و تحویل مردم می‌داد، مخالفین نمی‌پذیرفتند؛ زیرا دریافته بودند که انسان موجودی است که قدرت تدبر دارد و تا اندازه‌ای بد و خوب را می‌شناسد. کور نیست، بلکه بینا است، ولی به چراغ‌هایی نیاز دارد.

برای روشن شدن موضوع دو مثال را بیان می‌کنم؛ گاه انسانی می‌خواهد در یک ورزشگاه بزرگ فوتبال بازی کند که به حدود 300- 200 پروژکتور نیاز دارد و زمانی دیگر در یک کوچه در حال حرکت است و با تعداد محدودی لامپ که در آنجا قرار داده‌اند، می‌تواند حرکت کند و مشکلی هم پیش نمی‌آید. این انسان‌ها به این درک رسیده بودند و می‌دیدند که این آقایان می‌خواهند مدام با چراغ خاموش حرکت کنند. از این‌رو، این روش را نمی‌پسندیدند.
بنابراین با توجه به آنچه بیان شد، مردم در برابر کلیسا و داده‌های کلیسا به شکل مستقیم ایستادگی و مقاومت کردند و گفتند تمام حرف‌های شما باطل است. هرچه ما تشخیص دهیم، همان درست است. حال ممکن است آنچه ما تشخیص می‌دهیم، ندای فطرت باشد و ممکن است ندای فطرت نباشد. لذا آمدند انسان را به عنوان ملاک و محور قرار دادند و او را بریده از خدا معرفی کردند.
تفکر امروز جامعه تا حدودی نسبت به انبیا و صلحا تغییر کرده، این امر از کجا نشأت می‌گیرد؟
موضوع انسان در دستور کار انبیاست
رهبری به این است که بتواند جامعه را رهبری کند و به پیش ببرد. هدف انبیا، انسان است؛ هدف ایشان، رساندن انسان نوعی به کمال است، نه انسان فردی. نوع انسان باید به کمال برسد. انسان هرچه فکر کند و بیندیشد و هرچه در ارتباط با او است، رو به رشد است؛ از این رو هرچه هست، مثبت می‌بیند. هدف انبیا این است که انسان را به مقصد برسانند. لذا ما می‌بینیم به طور طبیعی هر پیامبری هم که مبعوث می‌شود، از یک دایره بخصوصی یعنی از قوم خودش شروع به تبلیغ می‌کند و بعد به شهروندان ودیگران می‌رسد. طبیعت کار همین است.

اگر فرد ناشناخته ای بر قله بام تهران بایستد و فریاد بزند ای مردم تهران، شما من را می‌شناسید؛ من فرد صالحی هستم و برای هدایت شما آمدم؛ با این حال باید چندین نفر شهادت دهند؛ وگرنه این فرد را به جرم اینکه مجنون و دیوانه است، دستگیر کرده و به زندان می‌اندازند.

بنابراین پیامبران از جایی شروع می‌کنند که کسی منکر آنها نشود. لذا یک پیامبر برای نشر دین خود، از یک خانواده و از یک گروه شروع می کند؛ ولی آیا هدف،همین ها است و یا هدف، کل بشریت است.
اگر بخواهیم سلوک انبیاء را در همین نظام جمهوری اسلامی پیاده سازی بکنیم باید از کجا شروع بکنیم؟
پیامبر برنامه « مهر جهانی» داشت
در جمهوری اسلامی ایران شاهدیم که یک دیدگاه بسیار خوبی مطرح شده و فعالیت خود را آغاز کرده است و آن اینکه در ایران، تعداد زیادی پیرو اهل بیت هستند؛ باید کوشید کل محبان اهل بیت را تقویت و آنها را گرد یکدیگر جمع کرد؛ سپس در یک دایره گسترده‌تر و به منظور گفت‌و‌گوی مذاهب با یکدیگر، مذاهب گوناگون را سازمان داد؛ حال چه آنها که به طور رسمی پذیرفته شده‌اند، چه آنها که پذیرفته نشده و به خطا رفته و کتاب خاصی ندارند. 

باز در یک دایره گسترده‌تر، به سراغ ادیان ابراهیمی اعم از: یهود، مسیحیت، زردشتی و اسلام می‌رویم. فراتر از این، به سراغ ادیان غیر‌ابراهیمی مثل کنفوسیوس، بودا، هندو و... می‌رویم و در یک مساحت بسیار گسترده‌تر، کل بشریت را در نظر می‌گیریم؛ چنان­که در توصیف پیامبر می‌گویند که ایشان برای همه مردم مبعوث شده است. 

او «رحمةٌ للعالمین» است و یا به تعبیری بهتر و امروزی تر « مهر جهانی». برای رسیدن به چنین هدفی، باید از یک جا شروع کرد؛ برای مثال اگر می‌خواهم حرکت کنم، باید از یک آموزشگاه یا دفتر یا مؤسسه یا نهادی حرکت کنم تا بتوانم خواسته خودم را به دنیا عرضه کنم.
نباید مردم غیرمسلمان را کافر و مرتد حساب کرد/ بت پرستان هم خدا را می پرستیدند
بنده در یکی از کنفرانس‌ها حضور داشتم که با اعتراض یک نفر در آن کنفرانس روبه‌رو شدم. ایشان به من گفت اگر شما ادیان ابراهیمی و آسمانی را در نظر بگیرید، یک‌سوم بشریت را شامل می‌شود، دوسوم مرتد و بی‌دین را چگونه می‌خواهید هدایت کنید؟ در همان جلسه به آن فرد معترض گفتم که چرا آن دوسوم بقیه را مرتد و بی‌دین می‌دانید! آنها هم خداپرستند؛ اما آن خدایی که من قبول دارم و می‌پرستم، او نمی شناسد. 

سخن او این است که همان خدایی را که خودش پذیرفته است، قبول دارد. حال ممکن است از لفظ خدا استفاده نکند؛ ولی از آنچه قبول دارد، یک بت درست می‌کند و آن را می‌پرستد. از کسانی که در زمان پیامبر‌(ص) بت می‌پرستیدند، سؤال می‌کردند که چرا بت می‌پرستید و آنها در پاسخ می‌گفتند که آن را وسیله‌ای قرار داده‌ایم تا ما را به خدا نزدیک کند. در واقع آنها هم خدا را می‌پرستند، اما به بیراهه رفته بودند.
شعار سلفی­ها در دعوت به اسلام چیست؟

در واقع اسلام­گرایی امروز به معنای بنیادگرایی است که با قتل و خشونت و ترور مترادف شده است. یک لفظ سیاسی است که این گونه شناخته می‌شود. اسلام‌گرایی امروز به معنای گسترش دین اسلام نیست. گسترش اسلام به روش زور و خشونت، در رسانه‌های غربی به معنای اسلام­گرایی ترویج شده است. به نظر شما، اسلام­گرایی سلفی که با این عناوین می­کوشند اسلام را گسترش ‌دهند، می­تواند ادیان و مذاهب را به همگرایی دعوت کند؟
کسی که در برابر ما قرار گرفته، می‌داند ما چه می‌خواهیم؛‌ یعنی می‌داند که اسلام، واقعاً برای نجات بشریت آمده است.

منظورتان نظام سلطه است؟ 

بله، چون این درگیری‌ها اصلاً مذهبی و دینی نیست؛ بلکه سیاسی است. اگر کسی غیر ازاین را ادعا کرد باور نکنید؛ چون طبیعت بشر، تنوع و اختلاف را می‌پذیرد. اگر تنوع و اختلاف را نمی‌پذیرفت، زن با شوهرش در یک خانه با هم زندگی نمی‌کردند و فرزند در کنار پدر و مادرش نمی‌ماند. تنوع و رنگارنگی، زیبایی خاصی به جامعه می­دهد و می­توان دامنه آن را در ابعاد متفاوت زندگی جمعی انسان مشاهده کرد؛ تنوع افکار، ادیان، مذاهب، اندیشه‌ها، اشکال و قومیت‌ها، نشانی از این حضور گسترده است. خداوند در قرآن خدا فرموده است:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ...»
ما شما را گوناگون آفریدیم. این گوناگونی در قبایل، ظرفیت‌ها، اندیشه‌ها، برداشت‌ها، استنباط‌ها، نبوغ‌، استعدادها و ... مشاهده می­شود. یک فرد آکروبات‌باز، حواس بسیاری را متوجه خودش می‌کند؛ اما خود او مبهوت علم دانشمند فیزیک می‌شود و این دو از تماشای بازی فوتبالیست حرفه‌ای لذت می‌برند. همین مثال نشان می­دهد که هیچ فردی نمی­تواند در همه علوم و فنون سررشته داشته باشد. تنوع در میان بشر مانند دسته گلی از گل‌های گوناگون مثل رز، مریم، محمدی و ... است. در اصل خداوند انسان را برای اختلاف و تنوع آفریده است. اسلامی که ما به دنبالش هستیم، نجات بشریت را مقصود و هدف خود می‌داند.
از سوی دیگر، گروه‌هایی وجود دارند که اسلامی را در نقطه مقابل این اسلام عرضه می‌کنند. شاخصه‌های اسلام: فرهنگ، تمدن، انسان، محبت، رشد، پیشرفت در زمینه‌های گوناگون، ارتباط و ایجاد منظومه‌های منسجم اقتصادی، سیاسی، امنیتی و اجتماعی است. اسلامی که در آیه «ربِّ اشرَح لی صدری و یَسِّرلی امری ...» معرفی شده است، اسلامی است که می‌خواهد همه انسان‌ها را دربر بگیرد؛ چه مسلمان و چه غیر‌مسلمان.
نظام سلطه ، ‌از اسلام چهره‌ای خشن ارائه می‌دهند و آن را اسلام حقیقی معرفی می‌کنند
در کشورهای اسلامی، کلیساهای هزار ساله و حتی 1500 ساله همچنان پابرجاست؛ ولی در کشورهای اروپایی، مسجدی صد ساله پیدا نمی‌شود؛ چون همه را خراب کرده‌اند. همین موضوع، بی‌ظرفیتی جوامع مدعی تمدن و مدعی پیروی از ادیان را نشان می‌دهد. آنها به دلیل همین بی‌ظرفیتی، ‌از اسلام چهره‌ای خشن ارائه می‌دهند و آن را اسلام حقیقی معرفی می‌کنند؛ برای نمونه افراد تندرویی را نشان می‌دهند که سخنگوی شیعیان یا اهل سنت هستند و در مقابل، صاحبان اندیشه‌های معتدل و متوازن را در پس پرده قرار می‌دهند و اگر هم از این افراد سخنی بر زبان آورند، کلامشان به متهم کردن آنها خلاصه می‌شود؛ درواقع به آنها تهمت ضد اسلام، ضد تشیع و ضد تسنن می‌زنند.

کار آنها مصداق فرمایش امام علی‌(ع) است که «لبس الاسلام کلبس الفرومقلوبا». جلیقه‌ای که از پوست درست می‌شود، ظاهر و نقش و نگارهای بسیار زیبایی دارد؛ به گونه‌ای که آدمی با دیدن آن جذبش می‌شود. در کنار این زیبایی و جذابیت، انسان با پوشیدن آن گرم می‌شود؛ یعنی هم ظاهرش زیباست و هم باطنش مفیدوگرما بخش است. اما اگر آن را برعکس به تن کنیم،‌ نه تنها زیبایی‌اش‌ را از دست می‌دهد و حالت زشتی پیدا می‌کند، بلکه اثر خودرا ازدست خواهد داد.
غرب اسلام انسانی را هدف قرار گرفته است
امیر مؤمنان علی‌(ع) می‌فرماید که عده‌ای اسلام را برعکس پوشیده و آن جنبه‌هایی را نشان داده‌اند که تداعی خشونت می‌کند. مثلا قرآن درباره قصاص می‌فرماید: «و لکم فی‌القصاص حیوةٌ یا اولی الالباب». این موارد برای زمان‌هایی مطرح شده که مسئله نجات در میان است و به ندرت نیز اتفاق افتاده است. این‌ درحالی است که امروز در جهان غرب، صدها برابر آنچه در اینجا اتفاق می‌افتد، در حال اتفاق است. ترورها، گروه‌های تروریستی، باندهای قاچاق و مافیای مختلفی که در دنیا وجود دارد، کشتار و... در بین غربی‌ها به راحتی شکل می‌گیرد. به عبارتی همه اینها در قالب تمدن غرب جای گرفته است. 

اما آنها می‌کوشند همه آنچه را خود دارند، در قالب اسلام به دنیا معرفی کنند و چهره زشت و خشنی از اسلام نشان دهند. هدف آنها از این کار، ضربه زدن به آن اسلام خودساخته نیست؛ بلکه آنها اسلامی را هدف گرفته­اند که انسانی است؛ اسلامی که تمدنی است و می­خواهد بشریت را هدایت کند. آنها به دنبال ضربه زدن به این اسلام هستند، ولی از راه آن چهره­ای که خود از اسلام ارائه می­کنند. کار آنها مانند استعمار است.
مانند واژه استعمار. «استعمار» واژه­ای است با معنای بسیار زیبای آبادسازی؛ اما استعمارگران در زیر پوشش آبادسازی، ثروت­های طبیعی، فکری، تمدنی و میراثی جوامع را به غارت برده و از آن خود کرده‌اند؛ از این رو «استعمار» در اصطلاح، چپاول کردن ثروت جوامع در پوشش آبادسازی است. اکنون سلفیت و اسلامی که آنها نشان می­دهند، با هدف ضربه زدن به آن اسلامی است در حال تسخیر که دل­ها است.
این موج بسیار نیرومند پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حرکت خود را آغاز کرد و کل جهان اسلام را فراگرفت. حرکت‌هایی که اکنون در جهان اسلام دیده می­شود، نتیجه آن است که البته باید حدود بیست، سی سال گذشته رخ می­داد. اما قدرت استکبار آن را به تأخیر انداخت. استکبار با استفاده از توانمندی‌های اقتصادی، تبلیغاتی و فرهنگی نیرومند خود و حاکمیت‌های مزدوری که به فرمان آن بودند، توانست این تحولات را به تأخیر اندازد. اکنون نیز این قدرت از تلاش خود دست برنداشته است و به روش دیگری عمل می‌کند تا تحولات پدید آمده در جهان اسلام را به انحراف بکشاند. نمود این تلاش را در اقدامات « اخوان‌المسلمین » می­توان دید. 

این گروه هفتاد سال به دنبال این بودند که قدرت و حکومتی را به جهان بشریت معرفی کنند؛ اما پس از اینکه به قدرت رسیدند، بر اثر فشارها و روش‌هایی که استکبار در برابر آنها در پیش گرفت، به بیراهه ‌کشانده شدند؛ به گونه­ای که به جای امیدواری به نتایج مفید اتحاد با نظام جمهوری اسلامی ایران و سایر دولت‌های اسلامی، نه تنها از جمهوری اسلامی دور شوند، بلکه نسبت به این ارتباط و اتحاد، کراهت داشته باشند؛ برای مثال اگر در گذشته، نظام حاکم بر مصر با جمهوری اسلامی مشکل داشت، اکنون تلاش می­شود از راه اختلافات مذهبی، این مشکلات را به شکاف میان دو نظام مبدل کنند و با رواج این شایعه که ایران قصد دارد مصر سنی را شیعه کند، علما را به میدان اختلافات مذهبی بکشانند.

آنها چنین ترویج می­کنند که هدف ایران، ورود به مصر است و برای این کار می­خواهند قانون ویزا میان دو کشور برداشته شود و روابط اقتصادی و فرهنگی گسترش یابد.
هدف نظام جمهوری اسلامی ایران، اسلام است؛ آن هم اسلام انسانی 
در این شایعه، هدف نهایی ایران از این تلاش­ها، توسعه امپراتوری فارسی در جهان معرفی و اسلام و گسترش آن فقط شعار این کشور شمرده می­شود و این در حالی است که قضیه برعکس است؛ زیرا هدف نظام جمهوری اسلامی ایران، اسلام است؛ آن هم اسلام انسانی. نظام سلطه این موضوع را می‌داند؛ اما به مردم مصر چنین القا می­کند که هدف ایران «نژادپرستی»، «پان‌ایرانیسم» و گسترش امپراتوری فارسی در جهان است. استکبار با این کار برای مصر یک دشمن فرضی می­سازد تا دشمن واقعی را که صهیونیسم است، به فراموشی بسپارند.
آیا شما قبول دارید که عبارت «اسلام‌گرایی» در زمان کنونی ابداع شده است؟
«اسلامیزه کردن» و «اسلام‌گرایی» دو معنا دارد. گاه منظور از اسلامیزه کردن جهان و اسلام‌گرایی، گسترش اسلام، یعنی همان دینی است که برای همه بشریت است و گاهی به معنای استفاده از زور و خشونت برای قبولاندن دین اسلام.
ما از این عبارت، معنای حقیقی اسلام را مستفاد می‌کنیم؛ ولی نظام سلطه و رسانه‌های خبری دنیا در جهان غرب، برای مرعوب کردن دولت‌ها و ملت‌ها، از همین عبارت استفاده می­کنند.
شرق­شناس­های غربی در کتاب‌هایشان می­نوشتند که اسلام به زور شمشیر بر بشریت حاکم شد
بله، آنها می‌کوشند ما را که داعیه اسلام‌گرایی داریم، به دنبال القای اجباری کردن دین اسلام به تمام بشریت نشان دهند تا بگویند ما می­کوشیم بشریت را به زور تحت یک آیین درآوریم. ما تا مدت­ها حتی در زمینه تبلیغ اسلامی هم مشکل داشتیم. شرق­شناس­های غربی سال­ها در کتاب‌هایشان چنین می­نوشتند که اسلام به زور شمشیر بر بشریت حاکم شد و اگر غزوه‌های متعدد نبود، هرگز اسلام نه به اروپا می‌رسید و نه به چین می‌رفت.
در تاریخ واقعیت‌هایی ثبت می‌شود؛ ولی در بسیاری از منابع تاریخی هم واقعیت تحریف شده و به گونه­ای دیگر بیان شده است؛ چون تاریخ را معمولاً نویسندگان سلاطین و به تناسب ذوق و میل آنها نوشته­­اند. گاه نیز بعضی نویسندگان مطالبی می‌نویسند که به خیال خود به اسلام خدمت می­کنند؛ درحالی­که در حقیقت به اسلام خیانت می‌کنند
مخالفان دولت رئیس جمهور و بطور خاص مهندس مشایی را به دلیل تاکید بر مفاهیم و گزاره های فطری برای انتقال مفاهیم متعالی اسلام به انحراف از صراط حق و اسلام ناب متهم می کنند. آیا شیوه ای که اکنون دولت برای انتقال آموزه های اسلام و انقلاب برای جهان بشریت در پیش گرفته است تباینی با اسلام ناب دارد؟ آیا انحرافی در مبانی اعتقادی رخ داده است؟
برای تشخیص انحراف اول باید صراط را بفهمیم
در بحث انحراف پیدا کردن یا نکردن باید دید که صراط و انحراف چیست. پس از اینکه صراط مشخص شد، می‌توان بررسی کرد که آیا این گفته‌ها و این نوع روش و تعامل به صراط نزدیک است یاخیر؟ صراطی که مشخص شده، همان راه پیامبران است. برای این کار باید ببینیم که پیامبر اکرم (ص) چگونه عمل می‌کردند و برای نمونه ایشان با کفار و اهل کتاب چگونه سخن می‌گفتند و تعامل برقرار می‌کردند. برای این منظور می‌توان به عهدنامه مدینه اشاره کرد که در آن، حضرت رسول (ص) همان حقوقی را برای آنها در نظر گرفت که شهروندان مسلمان از آن بهره‌مند بودند و حتی ممنوعیت‌هایی برای مسلمانان نسبت به تعرض به آنها قرار داده شد.
نکته جالب آن است که ایشان به عهدنامه‌های آنها با دیگران نیز پایبند بودند؟

 پیامبر اهل کتاب را به اشتراکات دعوت کرد نه اینکه به اسلام فرمان دهد
بله، به هر عهدنامه‌ای؛ حتی به صلح حدیبیه و عهدنامه‌هایی که مشرکان در گذشته داشتند، احترام می‌گزارد. در قرآن آمده است: «قل یا اهل الکتاب تعالوا ...»؛ پیامبر به اهل کتاب فرمان نداد که مسلمان شوند؛ بلکه فرمود: بیایید ما مشترکاتمان را در نظر بگیریم. وقتی که مشترکات در نظر گرفته شود، می‌بینیم چقدر با هم مشترک هستیم و چقدر با هم اختلاف داریم. در آنجایی که با هم مشترک هستیم، به همکاری با هم رو می‌آوریم و موارد اختلافمان را در عرصه های آکادمیک بررسی می‌کنیم یا همدیگر را قانع می‌کنیم یا همدیگر را می‌بخشیم یا عذر همدیگر را نسبت به این قضایا می‌پذیریم یا برای نظر دیگری احترام قائل می‌شویم.
مانند همان شیوه‌ای که در نظام اسلامی وجود دارد؟ 

نه فقط عذر را بپذیریم بلکه باید احترام نیز بگذاریم
رشیدرضا می‌گوید: «بیایید درباره متفقات با هم همکاری کنیم و در مورد اختلافات، «ان یَعذُرُ یَعضنُا الاخر» باشیم. ولی ما می‌گوییم نه فقط «یعذر بعضنا الاخر» بلکه «یحترم بعضنا الاخر» هم باشیم؛ یعنی نه تنها عذر او را بپذیریم، بلکه برای گفته او احترام قائل شویم؛ چون تلاش کرده است. یک مجتهد دو گونه اجر دارد: مجتهدی که مصیب است ـ یعنی نظرش صواب و درست است- دو اجر دارد؛ یکی به خاطر اجتهادش و دیگری به دلیل به حقیقت رسیدنش. اما مجتهدی که به حقیقت نرسد، یک ثواب می‌برد؛ آن هم به خاطر اجتهادش. گرچه وی به حقیقت نرسیده، ولی تلاش خود را کرده است و از این ثواب بهره‌مند می‌شود و این با وضع فرد معاند تفاوت دارد.
کافری را که برای نبود خدا استدلال دارد، نباید جهنمی خواند
ممکن است فردی بگوید: من نه نماز را قبول دارم و نه قبول دارم که خدا ما را به ادای آن مکلف کرده، نه اینکه در قرآن آمده و نه پیامبر اسلام آن را آورده و نه امامان و اصحاب به آن عمل کرده‌اند. از او می‌پرسیم برای این ادعای خود دلیل بیاور، او می‌گوید: دلیل نمی‌خواهد؛ من خودم به این نتیجه رسیدم، این فرد لجباز است. اما اگر او بتواند برای این گفته‌اش دلیل بیاورد، باید به نظر او احترام گذاشت. به همین دلیل بعضی از علما معقتدند کافری که برای نبود خدا استدلال دارد و کسی نتوانسته است او را قانع کند و به استدلال‌هایش ایراد بگیرد، نباید جهنمی خواند.
شیوه بحث پیامبر(ص) با مشرکان
پیامبر اسلام (ص) با مشرکان هم منطقی و زیبا بحث می‌کرد و می‌فرمود: «لا تسئلون عمّا اَجرَمنا و لا نُسئَلُ عما تعملون». حضرت به زیبایی فرمودند: از شما نمی‌پرسند که ما چه جرمی را مرتکب شدیم، از ما هم نمی‌پرسند که شما چه کردید؛ درحالی‌که قائده برعکس است و باید بگوید: از ما نمی‌پرسند که شما چه جنایتی کردید، از شما هم نمی‌پرسند که ما چه کار کردیم؛ درواقع پیامبر (ص) با این شیوه کلام می‌خواهد این گروه را جذب کند؛ از این رو در بخش اول کلام، خودش را متهم به جرم می‌کند و کار آنها را بری از هرگونه خطا می‌داند تا در بحث کم‌کم به آنجا برسد که به این گروه بفهماند که شما جرم کردید و من کارم طبیعی بوده است.

 در تبیین حق باید مثل حضرت ابراهیم(ع) مماشات به خرج دهیم
در تعامل با پیروان مذاهب گوناگون نباید با روشهای لعن، سب، تهمت انحراف، از خدا دور شدن، اومانیسم، بی‌دینی، شرک، جهل، جن‌گری، خرافات و سحرو... رفتار کرد. اگر به تاریخ بنگرید، متوجه می‌شوید انسان‌هایی که منطق ضعیفی دارند، به دیگران تهمت زده‌اند و آنها جن‌زده، ساحر یا شیطان دانسته اند. اینها نشان‌دهنده منطق ضعیف است. فردی که منطق داشته باشد، از سند مدعای فرد مقابلش می‌پرسد و به اعتبار سندش دقت می‌کند. سند یا معتبر است یا نیست. ممکن است این سند نزد شما معتبر نباشد، اما نزد من معتبر است. در این حالت شما باید من را ببخشید، مگر اینکه بیایید اثبات کنید که این سند نامعتبر است و یا برداشت مطلب نادرست بوده است.

اگر من نپذیرفتم، باز باید من را ببخشید. راه ما، راه پیامبران است. پیامبران اینگونه با مشرکان، کافران، اهل کتاب، بت‌پرستان و انسان‌های بی‌دین رفتار می‌کردند. رفتار و گفتار حضرت ابراهیم (ع) در بحث ستار‌گان و خورشید به معنای آن نیست که ایشان آن ادعاها را پذیرفته بود؛ بلکه نشان می‌دهد که قدرت مماشات در تبیین حق را داشت.
اگر اندیشه ای را نمی‌پذیریم، باید به صاحب اندیشه احترام گذاشت نه اینکه تهمت انحراف و سحر زد
در فلسفه، نخست بحث انکار خدا با آن همه عظمت مطرح می‌شود. بحث وجود و عدم وجود و ماهیت مطرح می‌شود؛ چه رسد به انسانی که من نظر، استنباط و اندیشه‌اش را نمی‌پذیرم. اگر من اندیشه شما را نمی‌پذیرم، لااقل احترام بگذارم. اما عده‌ای به جای احترام، شروع می‌کنند به تهمت‌ ، انحراف، سحر، جادو، خرافات و ... البته عده‌ای هم رأی و نظری ندارند؛ یک روز با آن دولت بودند؛ اما بعد شروع کردند به انتقاد از آن و دولت بعدی را تأیید کردند. در واقع این افراد صاحب نظر نیستند و استقلال فکری ندارند.
مذهب ما که داعیه جهانی شدن را دارد با چه مکانیسمی می تواند به سرعت در دنیا برای خود جا باز کند؟ روش جهانی شدن اندیشه ناب اسلامی چیست؟
برای جذب قلوب باید بر مشترکات تکیه کرد
امروز بحث اندیشه انسانی، یک اندیشه جهانی است. مسلمانان در مقایسه با انسان‌های روی زمین در اقلیت هستند و شیعیان در مقایسه با مسلمانان در اقلیت هستند؛ اما داعیه رهبری جهان را دارند. اما پرسش این است که با چه منطقی می‌خواهند بر مردم جهان ولایت کنند؟ با منطق زور و فحش و تهمت نمی‌توان دل‌های مردم را جذب کرد. برای جذب مسلمانان باید منطقی را در پیش گرفت که مشترکات مسلمان‌ها را به آنها نشان داد. در این صورت است که می‌توانیم روی مشترکات کار کنیم و اختلافات را به بحث بگذاریم. بسیاری از منابع تاریخی ما آلوده است و بسیاری از آنها به میل سلاطین و به قلم میرزانویس‌های سلطان‌ها نوشته‌ شده‌ است و نمی‌شود آنها را مسلماتی همانند اصول دین در نظر گرفت.
شما نمی‌توانید هم اقلیت باشید و هم خواهان حاکمیت بر اکثریت بشر، آن هم به سلیقه خودتان
یک گروه اقلیت زمانی می‌تواند بر اکثریت، حاکمیت پیدا کند که ایده روشن، خوب، شفاف و انسانی داشته باشد. به یاد می‌آورم که روزی با یکی از تلویزیون‌های ال.بی.سی (LBC ) مصاحبه کرده بودم. یکی از بحث‌های این مصاحبه درباره ولایت فقیه بود. سؤال شد که نظام ولایت فقیه در ایران به فرض بر همه مسلمانان ولایت پیدا کند؛ آیا این نظام به کار مسیحیت هم می‌آید؟ من در پاسخ گفتم: بله، ولایت فقیه برای دنیای مسیحیت هم مفید است. زیرا که ما می گوییم ولی فقیه باید مدیر، مدبر، حکیم، آشنا به زمانه، شجاع، اهل مدارا و گفت‌وگو، عالم به ادیان و ... باشد. اینها شرایط ولی فقیه و ویژگی‌های اوست. اگر ولی یکی از این ویژگی‌ها را نداشته باشد، از ولایت ساقط می‌شود. 

آیا در جامعه مسیحیت مردم یک ولی فقیه مسلمان آشنا به دین مسیحیت آن هم با همه صفات شجاعت، سیادت و ... را که خواهان استقلال جامعه باشد نمی‌پذیرند؟ در پاسخ گفتند: اگر این گونه باشد که شما می‌گویید، ما خواهان ولایت فقیه هستیم. هنوز این گفت‌وگو در امریکا و کانادا شنونده دارد. ما اگر بتوانیم طرح خوبی ارائه دهیم، می‌توانیم به آرمان‌هایمان برسیم. شما نمی‌توانید هم اقلیت باشید و هم خواهان حاکمیت بر اکثریت بشر، آن هم به سلیقه خودتان. محال است که ما این کره زمین را داخل تخم‌مرغ کنیم؛ چون نه می‌توانیم تخم‌مرغ را بزرگ کنیم و نه کره زمین را کوچک. این کار محال عقلی است.
جهان اسلام تجربه ای عظیمی به نام مکتب امام صادق(ع) را پشت سر گذاشته است، رفتار و منش رئیس این مکتب با مذاهب و مکاتب گوناگون چکونه بوده است و برخورد حضرت با عقاید و اندیشه های مخالف به چه شیوه ای بوده است؟
ما باید سعه صدر داشته باشیم؛ «رب اشرح لی صدری؛ خدایا سینه‌ای گشاده به من عطا کن». در این صورت است که می‌توانیم همه را بگنجانیم. بعضی از اصحاب امام صادق (ع) گاه در مباحثه‌هایشان عصبانی می‌شدند. در این هنگام از آنها می‌پرسیدند که شاگرد چه کسی هستند. زمانی که آنها خود را شاگرد و پیرو مکتب امام صادق (ع) معرفی می‌کردند، افراد مقابل تعجب می‌کردند ] و می‌گفتند شما از شاگردان محض و راستین ایشان نیستید [ زیرا در پای منبر ایشان، پیروان مذاهب و ادیان دیگر و ملحدان نیز حضور داشتند و ایشان حتی از توهین‌های این عده رنجیده خاطر نمی‌شدند و با منطق پاسخ آنها را می‌دادند، اما شما با شنیدن دو کلمه به سرعت خشمگین می‌شوید. هنر امام جعفر صادق (ع) این بود که ضمن دفاع از هویت عالم تشیع، به زبان همه مذاهب سخن می‌گفت؛ یعنی پیروان همه مذاهب پای منبر ایشان می‌نشستند.

تهمت سحر و جادو سخن غیرمعقولی است، دنیا به این شیوه انتقاد می خندد
این شیوه سخن گفتن، با منطق لعن، تحقیر، استخفاف، استهزاء و تهمت زدن‌های بی‌دلیل تفاوت دارد؛ تهمت اینکه فلانی بی‌سواد و جن‌زده است و دکمه کنترلش در دست دیگری است. اگر سخن غیرمعقول ما را کسی باور کند، بدانید که او عاقل نیست.
زمانی که فردی با برنامه و گروه مشخص، ریاست‌جمهوری ملت را بر عهده می‌گیرد و سپس عده‌ای می‌گویند که فلانی او را تحریک می‌کند؛ فلانی است که به او می‌گوید این فرد را از مقامش عزل و دیگری را به جای او بگذار، این سخنان خنده‌دار است و در دنیا، همه به اینگونه انتقاد کردن می‌خندند. انتقاد باید اصولی باشد؛ برای مثال می‌شود گفت که ما به برنامه اقتصادی نقدهای زیادی داریم؛ اما اگر بگویید که تمامش را قبول نداریم، سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.

عده‌ای به دولت خرده می‌گیرند و می‌گویند در این هشت سال، به جای اینکه فلان بودجه را صرف طرح‌های عمرانی یا هسته‌ای کند، در بخش دیگری هزینه کرد. باید از آنها پرسید که اگر همه این کارها نادرست بود، پس چگونه پیش رفت. اینهمه فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها و حوزه‌‌ها فرزندان همین سرزمین‌ هستند و آنها با انتقاد خود، درواقع به ملت ایران توهین می‌کنند و می‌گویند همه مردم ایران درک ندارند و نمی‌فهمند که چنین رئیس‌جمهوری بدون منطقی بر سر کار آمده آورده اند.
انتقاد غیرعاقلانه است و درواقع این منتقدان مبالغه می‌کنند. همان گونه که بسیاری از ما زمانی که از فردی خوشمان می‌آید، او را تا عرش خدا می‌بریم و قدیس تلقی می‌کنیم. در این زمینه هم بعضی از منتقدان زیاده‌روی کرده‌ و از آن سوی بوم افتاده‌اند. براساس احکام شرع، فرد خطاکار را باید به میزان خطایش، مجازات کرد؛ برای مثال حکم کسی که مرتکب قتلی شده قصاص است و نباید به او ناسزا گفت. به فرض اگر من خلافی کرده‌ام که جریمه‌اش صدهزار تومان است، باید همان مبلغ را بپردازم و نباید مرا مادام‌العمر محروم کنند.
ریشه این مبالغات در انتقادات و مخالفت ها در چیست؟
برخی برای اثبات حرفشان دنبال آیه و حدیث می گردند
این رفتارها از آن رواست که ما به اسلام به شکل کامل و جامع نمی‌نگریم. گاه ما به ابعادی از اسلام نگاه می‌کنیم که به نفعمان است؛ برای مثال بعضی‌ وقت‌ها ما برای تقویت اندیشه‌ای که در ذهنمان است، حدیث و آیه‌ای را نقل می‌کنیم و گاه نیز با این هدف از احادیث، آیات و اقوال علما و صالحان استفاده می‌کنیم تا به نتیجه‌ای خاص برسیم. زمانی که شما اندیشه‌ای در ذهن دارید و به دنبال موید هستید، «حب الشیء یعمی و یصم» است.

چون شما این اندیشه را دوست دارید. آیات، اخبار و احادیث را گزینش می‌کنید و با این کار می‌خواهید بگویید که آنها از من تبعیت می‌کنند، نه اینکه من از قرآن تبعیت می‌کنم. اینها کسانی هستند که آیات الهی را ارزان می‌فروشند. در این حالت من اندیشه‌ای دارم که خودم هم می‌دانم مشکل دارد یا در این باره شک دارم؛ اما در هر حال می‌دانم که اندیشه‌ام، ساخته و پرداخته خیال خودم است؛ بنابراین به دنبال اثبات کردن آن برمی‌آیم. 

این تهمت ها گناه اجتماعی است و به راحتی بخشوده نمی شود
باور کنید در چالش‌های سیاسی موجود، بسیاری از افراد از روی علم صحبت نمی‌کنند. آیا می دانید چرا قرآن می‌گوید «ان بعض الظن اثم .... و اجتنبوا کثیراً من الظن». چون می‌داند که این گمان‌ها، خانه‌خراب‌کن است. تهمت‌هایی می‌زنند، اما بعد از هشت یا ده سال حلالیت می‌طلبند. ممکن است آن فرد تهمت‌ زنندگان را حلال کند؛ اما بسیاری از این تهمت‌ها بر زندگی او، فرزندان و خاندانش و حتی مملکت، آثار وضعی دارد. گناه اجتماعی هزار برابر از گناه فردی بدتر است. 

البته این سخن، ثواب اجتماعی را هم در برمی‌گیرد؛ یعنی ثواب اجتماعی نیز از ثواب فردی، هزار بار برتر است. این ماجراها را من به چشم خود دیده‌ام. در مراسم معارفه، تودیع یا جلسه‌ای خاص فردی می‌آید و عذرخواهی می‌کند؛ حال آنکه او با تهمت‌هایش یا کارهایی که انجام داده، چندین نفر را بدبخت و بیچاره کرده و آبرویشان را برده است. این رفتارهای اشتباه با ببخشید حل نمی‌شود و خدا را نمی‌شود با این کارها فریب داد. اکنون عده‌ای به تهمت‌های انحراف و بی‌دینی دست برده‌اند.
بسیاری از دینداران و مومنان جامعه با استناد به بعضی از صحبت‌های افرادی که در جامعه مرجع فکری هستند، بعضی افراد را تخریب می‌کنند. وقتی از آنها علت را جویا می شویم می‌‌گویند: مگر فلان آیت‌الله دروغ می‌گوید؛ یعنی استنادشان به صحبت فلان آقاست و عقل خودشان را تعطیل کرده‌اند؟
از همین رو است که می‌گویند: وقتی انسان به کلام گوینده‌ای گوش می‌کند، او را پرستش می‌کند. منظور این نیست که آن فرد را خدای خودش قرار می‌دهد؛ بلکه کلام او را ملاک قرار می‌دهد و براساس آن رفتار می‌کند. اندک هستند کسانی که مجتهد بودن، مرجعیت و متفکر بودن فردی را به معنای درست بودن همه سخنانش ندانند. آدمی ملاک دارد؛ برای مثال ملاک من، رهبری ، قرآن و سنت و عقل خودم است.
برخی نمی توانند درک کنند که ممکن است یک مجتهد اجتهادش صحیح نباشد
متأسفانه گاهی در جامعه ما، عامه مردم نمی‌توانند درک کنند که مثلا این آقای مجتهد، اجتهاد کرده و ممکن است اجتهادش صحیح نباشد. اکنون اگر مجتهدین در برابر یکدیگر قرار گیرند، چه می‌کنید؟ کدام را ترجیح می دهید؟ باید یک ملاک باشد، به نظر من ملاک ما رهبری است. با کمال تأسف در جهان اسلام چنین مسئله‌ای مشاهده می‌شود؛ برای نمونه قرضاوی از علمای بزرگ اهل سنت حکم به قتل بوطی یکی دیگر از علمای اهل سنت می دهد؛ درحالی‌که او فقیهی با نود سال سن است و پیشینه بسیار خوبی در جهان اهل سنت دارد. او که از نظر اهل سنت، شخصیتی است عریق، خونش حلال اعلام می‌شود.
امیرالمومنین(ع) در دوره خانه‌نشینی‌شان با وجود حوادثی که روی داد، پیشنهاد بعضی از شخصیت‌ها را که شمشیرشان را در اختیار حضرت (ع) قرار دادند، نپذیرفتند و با اینکه خلافت مسئله‌ای مهم بود، اسلام را بالاتر از این حرف‌ها دانستند و آن را فدای خلافت، که منصبی حاکمیتی هرچند از سوی خدا است، نکردند.
س: سلوک مقام معظم رهبری با متفکران، روحانیان و عالمان مذاهب اسلامی و ادیان دیگر مذاهب به همان شکلی است که ما در تلویزیون مشاهده می‌کنیم. براساس آنچه ما دیده‌ایم، حضرت آقا با روی باز و گشاده و سعه صدر به حرف‌های آنها گوش می‌دهد و اعتقاد دارد که باید سخنان آنها و نظرهای اختلافی‌شان را شنید؛ اما بعضی از آقایان می‌گویند ما حق هستیم و دیگران باطل؛ یعنی به هیچ روی قصد ندارند با کسانی که با ما اختلاف فکری دارند، تعامل برقرار کنند.

امام صادق (ع) می‌فرماید: اگر مردم سخنان خوب ما را بشنوند، پیرو ما خواهند شد
به باور ما برای تحقق رهبریت جهان اسلام باید همان روش ائمه اطهار علیهم‌السلام و امام صادق (ع) را که پیش از این بیان کردیم، در پیش گرفته شود. امام صادق (ع) می‌فرماید: اگر مردم سخنان خوب ما را بشنوند، پیرو ما خواهند شد و دیگر دلیلی ندارد که با او بدرفتاری کنید.

شک ندارم که مقام معظم رهبری برای همه مراجع احترام قائل‌اند. ایشان بسیار بزرگوارند و به موقعیت‌های مختلف در صحنه این چنین رفتار می‌کنند. معظم‌له دنیا را از نزدیک می‌بینید و به حوادث آن اشراف دارد و می‌داند که طرح‌های کلان، طرح اختلاف مذهبی و دینی نیست. ایشان هیچ گاه نگفته است که از ائمه و اهل بیت (ع) پیروی نمی‌کند. امام خمینی (ره) نیز می‌فرمود: افتخار من این است که پیرو این امامان هستم، با این حال همیشه مردم را به وحدت و عزت اسلام دعوت می‌کرد.

پرهیز از ناسزاگویی به ادیان و مذاهب دیگر تاکتیک نیست بلکه از تشریعات است
در آیین و روشی که حضرت امیر (ع) برای آن به خون بغلطد و شخصیتی مثل امام حسین فدای آن شود، فرد معنا پیدا نمی‌کند؛ از این رو تأکید بر بدرفتاری نکردن با پیروان ادیان و مذاهب دیگر و پرهیز کردن از ناسزاگویی به آنها تاکتیک نیست؛ بلکه به دلیل آثار تخریبی بدرفتاری و ناسزاگویی، این رفتار در شرع و نزد ائمه اطهار (ع) رد شده است.


:: موضوعات مرتبط: جامعه , احمدی دلاور , ,
:: برچسب‌ها: مهندس مشایی , احمدی نژاد , عناد , دشمنی , خصم , کینه , محور عدالت , گفتمان عدالت ,



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 39 صفحه بعد